نويسندگان: فريبا رضازاده کهنگي (1)
عليرضا فارسي‌نژاد (2)

چکيده

مناظره به عنوان سنّتي با جايگاه ويژه در فرهنگ اسلام، نيازمند اصول (3) و مبادي خاصي بوده که لازمه‌ي موفقيت در آن، فراگيري و رعايت اين اصول و موازين است. در يک نگاه، اين اصول به دو دسته‌ي علمي و اخلاقي تقسيم مي‌شوند: اصول علمي، مهارت‌ها و علومي است که مناظره‌کننده بايد پيش از ورود به عرصه‌ي مناظره، به آنها مجهز باشد. امّا صِرف مجهز بودن به علوم لازم و رعايت نکات فني در ارتباط با هر گفتگو کافي نيست، بلکه رعايت اصول اخلاقي نيز براي اثرگذاري در طرف مقابل و احياناً شنوندگان لازم است.
در اين راستا و با هدف ارائه‌ي الگويي کاربردي، سه اصل علمي استفاده از جدال احسن، بهره‌گيري از استدلال عقلي و پرهيز از مغالطه و سه اصل اخلاقي رعايت ادب، پرهيز از نقد شخصيت افراد و پرهيز از ستيزه‌جويي و تعصب، به عنوان مهم‌ترين اصولي که امام هشتم (عليه السلام) ملتزم به رعايت آنها بودند، تبيين شده است.

مقدمه

مناظره و تبادل فکر و نظر در احکام و اعتقاد ديني به عنوان ابزاري کارآمد در تبليغ و دفاع از دين تلقي مي‌شود. از اين‌روست که خداي متعال، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را بدان فرامي‌خواند:
ادعُ إِلَي سَبيلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جَادِلهُم بِالَّتِي هِيَ أحسَنُ؛ با حکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شيوه‌اي] که نيکوتر است مجادله نماي (نحل/ 125).
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه معصومين (عليهم السلام) نيز به زيبايي از آن بهره مي‌گيرند. در اين ميان نبايد از دوسويه بودن اين ابراز غافل شد، يعني در عين تأثير عميقي که در پرتو رعايت اصول لازمه مي‌تواند داشته باشد، عمل نکردن به اصول ضروري آن، نتيجه‌ي عکس به دنبال خواهد داشت. لذا پيش‌شرط موفقيت در بحث و مناظره، پيروي از اصول آن است.
در رابطه با اينکه چه اصولي مي‌تواند کارگشا باشد، بهترين کار، مراجعه به مناظره‌هاي معصومين (عليهم السلام) و استخراج مبناهايي است که ايشان بدان تمسک جسته‌اند. در ميان ائمه معصومين (عليهم السلام)، امام رضا (عليه السلام)، مناظره‌هاي زيبايي با علماي ساير اديان و مذاهب از خود به يادگار گذاشته‌اند که منبعي بسيار ارزشمند محسوب مي‌شود. نوشتار پيش‌رو درصدد بررسي و تبيين برخي از اصول علمي و اخلاقي اين مناظره‌ها است.

اصول علمي (4) مناظره‌هاي امام رضا (عليه السلام)

1. اصل بهره‌گيري از شيوه‌ي برهان

مناظره‌کننده بايد نسبت به استدلال‌هاي منطقي آگاهي داشته باشد (خزائلي، 1382: 76) و خود را ملزم به بهره‌گيري از شيوه‌هاي منطقي سالم بداند که عبارت‌اند از:
- ارائه‌ي دلايل مثبت و مرجح براي اثبات مدعا؛
- اثبات صحت آنچه بيان مي‌شود.
در باب «آداب بحث و مناظره» قاعده‌ي مشهوري است که بيان مي‌دارد: «إن کنت ناقلاً فالصحه، أو مدعياً فالدليل» (حبنکه الميداني، 1419ق: 365)، زيرا از مهم‌ترين امور موفقيت در مناظره، ارائه‌ي دليل و برهان است. براي مناظره‌گر پسنديده نيست که دلايل ضعيف و حجت‌هاي واهي به کار گيرد. پس دو دليل قوي که امکان رد آنها نباشد بهتر است از چند دليل که امکان داشته باشد آنها را بپذيرند يا رد کنند، زيرا در اين صورت چه بسا فرد مقابل به غلو دست بزند و کل افکار فرد را ضعيف معرفي کند.
نکته‌ي ديگر پس از رعايت اين الزام‌ها، توجه به تناسب دلالت سخن بر مطلوب است که در اين مرحله بايد دلايل برحسب قوت و صراحت در بيان مطلوب، مرتب شوند (کامل، بي‌تا: 20).
شيوه‌ي امام رضا (عليه السلام) در مناظره‌هايشان نيز به همين صورت است، زيرا هيچ‌گاه اعتقادهاي اسلام را براي فرد مقابل حق بالفعل فرض نکردند، در مناظره‌هاي خود به دنبال برتري‌جويي نبودند و با استفاده از شيوه‌هاي برهاني به اثبات حقانيت اعتقادهاي اسلامي مي‌پرداختند، زيرا بدون برهان عقلي نمي‌توان تناقض بين اديان را رفع کرد.
بخش‌هايي از مناظره‌ها که مشتمل بر نوعي برهان است، با توضيح نوع استدلال آن در ادامه بيان مي‌شود:

برهان عقلي بر وجود خداوند

امام رضا (عليه السلام) در پاسخ به فردي زنديق که براي وجود خداي متعال دليل مي‌خواهد، اين‌گونه برهان مي‌آورند:
إِنَّي لَمَّا نَظَرتُ إِلَي جَسَدِي فَلَم يُمَکِّنِي زِيَادَةِ وَلَا نُقصَان فِي العَرضِ وَالطّول و دَفعُ المَکارِهِ عَنهُ و جَرُّ المَنفَعَةِ إِلَيهِ عَلِمتُ أنَّ لِهَذا البنيانِ بِانياً فَاقرَرتُ بِهِ مَعَ مَا أرَي مِن دَورانِ الفَلَکِ بِقُدرَتِهِ وَ إِنشاءِ السَّحابِ وَ تَصريفِ الرّياحِ و مَجرَي الشَّمسِ والقَمَرِ والنُّجُومِ وَ غيرِ ذلکَ مِن الآياتِ العَجيبَاتِ المُتقنَاتِ عَلمتُ أنَّ لَهَذا مُقَدِّراً وَ مُنشئاً؛ وقتي به جسدم مي‌نگرم و مي‌بينم نمي‌توانم در طول و عرض، چيزي از آن کم کنم يا بر آن بيفزايم، سختي‌ها را از آن دفع کنم و چيزي به سود آن انجام دهم، مي‌فهمم که اين ساختمان، بناکننده‌اي دارد و به او معتقد مي‌شوم. مضافاً به اينکه دَوَران فلک را به امر و قدرتش و ايجاد شدن ابرها، گردش بادها، حرکت ماه و خورشيد و ستارگان و ساير آيات عجيب و متقن الهي را مي‌بينم، پس مي‌فهمم که اينها همه تقديرکننده و ايجادکننده‌اي دارد (طبرسي، 1403ق، ج2: 396؛ صدوق، 1378ق، باب 11، ج1: 132).
حضرت، با بيان پيچيدگي‌هاي وجود انسان و ساير اجزاي هستي و ناتواني انسان از ايجاد اين پيچيدگي‌ها، حکم به معلول بودن اينها و وجود يک علت مي‌کنند که اين علت همان خداوند تبارک و تعالي است.

برهان عقلي بر حدوث عالم

فردي از امام (عليه السلام) در مورد حدوث عالم مي‌پرسد: «يَا ابنَ رَسُولِ الله (صلي الله عليه و آله و سلم) مَا الدَّليلُ عَلَي حُدُوثِ العَالَمِ؛ اي زاده‌ي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، چه دليلي بر حدوث عالم است؟» حضرت مي‌فرمايند: «أَنتَ لَم تَکُن ثُمَّ کُنتَ وَ قَد عَلِمتَ أنَّکَ لَم تُکَوِّن نَفسَکَ وَلَاکَوَّنَک مَن هُوَ مِثلُک؛ اينکه تو نبودي سپس به وجود آمدي، اين را نيک مي‎‌داني که تو خودت را ايجاد نکردي و نه کسي که مانند خود توست تو را به وجود آورده است» (همان: 134؛ مجلسي، 1403ق، ج3: 36).
در اين احتجاج، احتمال آفرينش فرد به وسيله‌ي خودش و کسي مانند خودش، رد مي‌شود، سپس راهي باقي نمي‌ماند جز ايجاد به واسطه‌ي موجودي ديگر که خداي متعال است.
ارتباط اين سخن امام (عليه السلام) با اثبات حدودث عالم به اين نحو است که با اثبات حدوث جزئي از عالم و نظر به اين قاعده که مرکب تابع احکام اجزاء بوده، حدوث کل عالم نيز قابل اثبات است.

ارائه‌ي برهان به شيوه‌ي حصر عقلي

حصر عقلي آن است که پاسخ قضيه‌اي به استدلال عقلاني از چند حالت معين خارج نباشد و مخاطب ملزم به پذيرش يکي از آن حالت‌ها باشد (جرجاني، 1413ق: 53؛ عجم، 2004م، ج2: 171)، در حالي که پذيرش هريک از آنها به شکست مي‌انجامد.
امام رضا (عليه السلام) در مناظره با بزرگان اديان، چندين بار از اين شيوه بهره گرفتند، مانند زماني‌که ايشان نام پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) را از انجيل قرائت و سپس به جاثليق فرمودند:
مَا تَقُولُ يَا نَصرانيُّ هَذاَ قَولُ عِيسَي بنِ مَريَمَ (عليه السلام) فَإِن کَذَّبتَ بِمَا يَنطِقُ بِهِ الإِنجيلُ فَقَد کَذَّبتَ مُوسيَ وَ عيسَي (عليه السلام) وَ مَتَي أنَکرتَ هَذا الذِّکرَ وَجَبَ عَليکَ القَتلُ لِأَنَّکَ تَکُونُ قَد کَفَرتَ بِرَّبِکَ وَ نَبيَّکَ وَ بِکِتابِکَ؛ حال چه مي‌گويي اي نصراني؟ اين عين گفتار حضرت مسيح (عليه السلام) است، اگر مطالب انجيل را تکذيب کني، موسي و عيسي (عليه السلام) را تکذيب کرده‌اي و اگر اين مطلب را منکر شوي، قتلت واجب است، زيرا به خدا، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و کتابت کافر شده‌اي (صدوق، 1378ق، باب 12، ج1: 158؛ مجلسي، 1403ق، ج10: 302).
امام (عليه السلام) در اين بخش از مناظره، جاثليق را در دوراهي پذيرش کلام ذکر شده از زبان حضرت عيسي (عليه السلام) يا تکذيب آن قرار مي‌دهند. واضح است که پذيرش راه اول منتهي به پذيرش نبوت حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌شود و انتخاب راه دوم مسلماً منتهي به تکذيب پيامبري حضرت موسي و عيسي (عليه السلام) است، زيرا دو بزرگوار، اين کلام را در کتاب‌هايشان آورده‌اند و تکذيب آن هم منجر به حکم کفر جاثليق خواهد شد و مشاهده مي‌کنيم که جاثليق راه اول را ترجيح مي‌دهد و با گفتن: «لَا أُنکِرُ مَا قَد بَانَ لِي فِي الإِنجيلِ وَ إِنَّي لَمُقِرٌّ بِه؛ مطلبي را که از انجيل برايم روشن شود انکار نمي‌کنم، بلکه بدان اذعان دارم» (صدوق، 1378ق، باب 12، ج1: 158؛ مجلسي، 1403ق، ج10: 302)، بر صحت مطالب گفته شده از انجيل مبني بر وجود نام حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) در اين کتاب اعتراف مي‌کند.

2. اصل استفاده از شيوه‌ي جدال احسن

واژه‌ي جدال از ريشه‌ي جدل است که داراي معاني متعددي است: به خاک انداختن (فراهيدي، 1409ق، ج6: 79)، شدت دشمني در اين معنا، مجادله يعني دشمني و دفاع کردن (طريحي، 1375، ج5: 336)، بسيار تابيدن (ابن منظور، 1414ق، ج11: 96)، شيوه‌اي در گفتگو و استدلال (همان: 107) و آوردن حجت در برابر حجت (طريحي، 1375، ج5: 336).
علامه طباطبايي (رحمةالله) در مورد معناي لغوي و اصطلاحي اين واژه مي‌نويسد: «اصل اين واژه از «جَدَلتُ الحَبَل» گرفته شده که به معناي «تابيدن محکم طناب» است و اگر جدال را هم جدال مي‎گويند به اين اعتبار است که نزاع در آن از ناحيه‌ي پيچيدن از مذهبي به مذهب ديگر برخاسته مي‌شود» (1417ق، ج9: 13؛ طبرسي، 1372، ج2: 768).
راغب اصفهاني نيز در مورد معناي اصطلاحي آن بيان مي‌دارد که جدال در اصطلاح به معناي مباحثه‌ي مبتني بر نزاع و برتري‌طلبي است و در آن هر يک از دو طرف مجادله، سعي دارند يکديگر را از ديدگاه‌هاي سابق خود منصرف کنند (1412ق، ج1: 190-189).
در علم منطقي چيزي به اسم جدال احسن وجود ندارد تا به تبيين ويژگي‌هاي آن از اين علم بپردازيم. اگرچه در باب آداب جدل به برخي از ويژگي‌هاي آن اشاره شده است امّا اين اصطلاح صرفاً در قرآن ذکر شده، پس براي فهم ويژگي‌هاي آن بايد به تفاسير مراجعه کرد.
گذري بر اقوال مفسران، ذيل آياتي که به جدال احسن توصيه کرده‌اند، ما را به پنج ويژگي که مجادله‌اي را به جدال احسن تبديل مي‌کند، رهنمون مي‌شود که عبارت‌اند از:
1. بالاترين و بهترين مناظره آن است از نظر عقل، فرد مقابل را وادار به پذيرش کند (حبنکه الميداني، 1419ق: 363) يا اينکه موافق طبع او باشد تا بپذيرد و ممکن است هر دو معني مقصود باشد (طبرسي، 1372، ج8: 449).
2. به اندازه‌ي قدرت فهم و تحمل طرف مقابل با وي بحث و گفتگو کرد، نه بيشتر (5) (همان، ج6: 605؛ حسن، 1421ق: 35).
3. روشي که نتيجه‌بخش‌تر و سودمندتر باشد. اين ويژگي با موارد استعمال عبارت «نيکوترين روش» در قرآن‌کريم تناسب دارد، چنان‌که خداي متعال مي‌فرمايند: «وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ؛ و به مال يتيم جز به نحوي [هرچ نيکوتر] نزديک مشويد تا به حد رشد خود برسد» (انعام/ 152).
بدين معنا که بايد به گونه‌اي، به مال يتيم نزديک شويد که براي او سودمندتر باشد (طبري، 1412ق، ج8: 62؛ طبرسي، 1372، ج4: 594).
4. مجادله کننده از نظر فکر به فرد مقابل نزديک باشد، به اين معنا که هر دو علاقه‌مند به روشن‌شدن حق باشند، در نتيجه هر دو با کمک به يکديگر حق را روشن سازند و تعصب و لجاجت به خرج ندهند (طباطبايي، 1417ق، ج16: 138؛ حبنکه الميداني، 1419ق: 361 و 363).
همان‌گونه که به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ياد داده شد در مناظره با مشرکان اين‌گونه بگويند: «وَ إِنَّا أو إِيَّاکُم لَعَلَي هُديً أو في ضَلالِ مُبينٍ؛ و در حقيقت يا ما يا شما بر هدايت يا گمراهي آشکاريم» (سبأ/ 24)؛ با اينکه بر اساس «إِنِّ عَلَي بَيِّنَةٍ مِّن ربِّي؛ من از جانب پروردگارم دليل آشکاري [همراه] دارم» (انعام/ 57)، به يقين، حق با ايشان بود و ديگري بر باطل، ولي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت به نظرشان تعصب به خرج نداده و اين‌گونه سخن گفتند (حبنکه‌الميداني، 1419ق: 364؛ جوادي آملي، 1378، ج13: 473).
5. با درشت‌خويي، طعنه، اهانت يا مسخره‌کردن و استهزاء همراه نباشد، زيرا اين امور باعث ايجاد کينه و دشمني مي‌شود (حسن، 1415ق: 34؛ حسيني همداني، 1404ق، ج12: 356)، بلکه همراه با ادب، تهذيب (حبنکه الميداني، 1419ق: 362) و نرمي و سازش (طباطبايي، 1417ق، ج16: 138 ذيل آيه‌ي 46 سوره‌ي عنکبوت؛ زمخشري، 1407ق، ج2: 644؛ اندلسي ابوحيان، 1420ق، ج6: 613؛ طبري، 1412ق، ج14: 131) باشد.
در مورد عقلاني‌بودن مناظره، يعني به نحوي که طرف مقابل از نظر عقلي استدلال را بپذيرد، بايد گفت اين مشخصه از جمله ويژگي‌هايي است که به وضوح در مناظره‌هاي امام رضا (عليه السلام) مشاهده مي‌شود، زيرا اعتراف و پذيرش جاثليق- عالم بزرگ مسيحيان- رأس‌الجالوت- عالم بزرگ يهوديان- عمران صابي و فرد زنديق در جايي که از نظر استدلال عقلي نمي‌توانستند پاسخگو باشند، ديده مي‌شود. اگرچه با نگاهي بر مناظره‌ها، تنها شاهد اسلام آوردن تعداد کمي از اين افراد هستيم، امّا اسلام نياوردن ديگران با وجود اينکه از نظر عقلي سخنان و ادله‌ي امام (عليه السلام) را پذيرفتند، شايد حاصل عناد آنها يا به خاطر حفظ جايگاهشان بود.
در ادامه، به اعتراف جاثليق مسيحي اشاره مي‌شود:
در مناظره‌اي که امام (عليه السلام) با جاثليق دارند براي رد خدايي حضرت عيسي (عليه السلام) از وي مي‌پرسند: «مَا أنکَرتَ أنَّ عِيسَي (عليه السلام) کَانَ يُحيِي المَوتِي بِإِذنِ اللهِ؛ چرا قبول نداري که عيسي (عليه السلام) با اذن خدا، مرده‌ها را حيات مي‌بخشيد؟» جاثليق، معجزه‌هاي حضرت را دليل خدا بودن و شايسته‌ي پرستش بودن ايشان مي‌داند (صدوق، 1378ق، باب 12، ج1: 159؛ طبرسي، 1403ق، ج2: 419).
حضرت با فراست تمام اين فرصت را مغتنم مي‌شمرند و از معجزه‌هاي ساير پيامبران (عليه السلام) سخن گفته و مي‌فرمايند:
فَإِنَّ اليَسَعَ قَد صَنَعَ مِثلَ مَا صَنَعَ عِيسَي (عليه السلام) مَشَي عَلَي المَاءِ و أحيا المَوتَي و أبرأَ الأکمَةَ و الأبرَصَ فَلِمَ لَا تَتَّخِذُهُ أُمَّتُهُ ربّاً؟ وَ لَم يَعبُدُهُ أحَدٌ مِن دُونِ اللهِ عَزَّوَجلَّ؟ وَلَقَد صَنَعَ حِزقيلُ النَّبيُّ مِثلَ ما صَنَعَ عِيسيَ بنُ مَريمَ...؛ «يسع» (عليه السلام) نيز اعمالي مانند کارهاي عيسي (عليه السلام) انجام مي‌داد، روي آب راه مي‌رفت، مرده را حيات مي‌بخشيد و نابينا و بيمار پيسي را شفا مي‌داد، ولي امتش او را خدا ندانسته و هيچ‌کس وي را پرستش نکرد». «حزقيل» پيامبر (عليه السلام) نيز مثل عيسي‌بن مريم (عليه السلام) مرده زنده کرد و ... (همان).
سپس امام (عليه السلام) يک به يک معجزه‌ي ساير انبياء را ذکر و فرمودند:
وَکُلُّ شَيءٍ ذَکَرتُهُ لَکَ مِن هَذاَ لَا تَقدِرُ عَلَي دَفعِهِ لِأنَّ التَّوراةَ وَالإِنجيلَ والزَّبُورَ وَ الفُرقَانَ قَد نَطَقَت بِهِ فَإِنَّ کانَ کُلُّ مَن أحيَا المَوتَي و أبرأَ الأکمَةَ و الأبرَصَ و المَجَانينَ يُتَّخَذُ ربَّاً مِن دونِ اللهِ فَاتَّخِذ هؤلاءِ کُلِّهِم أرباباً ما تَقُولُ يا نَصرانيُّ؟؛ هيچ‎يک از مواردي را که برايت ذکر کردم نمي‌تواني رد کني، زيرا همگي مضمون آياتي از تورات، انجيل، زبور و قرآن است، اگر هرکس که مرده زنده مي‌کند و نابينايان و مبتلايان به پيسي و ديوانگان را شفا مي‌دهد، خدا باشد، پس اينها را هم خدا بدان، حال، چه مي‌گويي؟ (صدوق، 1378ق، باب 12، ج1: 161؛ طبرسي، 1403ق، ج2: 419).
جاثليق که در بن‌بست عقلي ايجادشده توسط امام (عليه السلام) گرفتار شده بود گفت: «القَولُ قَولُکَ وَ لَا اِلَهَ إِلَا الله؛ بله، حرف، حرف شماست، معبودي جز الله نيست!» (همان؛ صدوق، 1378ق، باب 12، ج1: 161- 159).
شيوه‌ي حضرت در مناظره با افراد از اديان مختلف با استفاده از مستندهاي کتاب‌هاي آنها، همان مناظره در حد فهم طرف مقابل است و از نظر نتيجه‌بخشي همين بس که ايشان پيروز همه‌ي مناظره‌ها بودند و موجب ايمان آوردن برخي از مناظره‌کنندگان شدند.
با مروري بر مناظره‌هاي ايشان درمي‌يابيم که در هيچ‌يک از آنها حتي کمترين توهين يا درشت‌خويي و طعنه نسبت به طرف مقابل نشده است و با مشاهده‌ي عبارت‌هايي چون: «أفَهِمتَ يَا عِمران» (صدوق، 1378ق، باب 12، ج1: 170؛ طبرسي، 1403ق، ج2: 425)، به روح نرم و سازش حاکم بر مناظره‌هاي ايشان پي مي‌بريم.

3. اصل پرهيز از مغالطه

واژه‌ي مغالطه از ريشه‌ي «غَلَط» به معناي به واسطه‌ي چيزي، ديگري را از شناخت وجه صحيح آن ناتوان کردن (ابن منظور، 1414ق، ج7: 363) يا به عبارت ديگر وجه صحيح را اشتباه جلوه دادن (طريحي، 1375، ج3: 323)، گرفته شده است.
در اصطلاح اهل منطق، مغالطه، قياس فاسدي است که نتيجه‌ي صحيح نمي‌دهد و فساد آن يا از جهت مواد اوليه‌ي آن و يا از جهت صورت استدلال يا هر دو است (طوسي، 2535: 515؛ شهرزوري، 1372: 139).
مواد اين نوع استدلال نيز يا از وهميات (6) يا از مشبهات. (7)
استدلال مغالطي، نوعي استدلال مذموم و ناپسند بوده، زيرا کار آن، باطل کردن حق و حق جلوه‌دادن باطل است (خوانساري، 1386، ج1 و 2: 388).
بررسي بي‌طرفانه‌ي مناظره‌هاي امام رضا (عليه السلام) با افراد مختلف، ما را به اين نتيجه سوق مي‌دهد که ايشان در هيچ‌يک از گفتگوها و مناظره‌هايشان از مغالطه استفاده نکردند، هرچند افراد مقابل در موارد متعددي دچار مغالطه شدند. (8)

اصول اخلاقي مناظره‌هاي امام رضا (عليه السلام)

1. اصل رعايت ادب

ادب عبارت است از نيکي رفتار و گفتار در نشست و برخاست، خوش‌خويي و گرد آمدن خوي‌هاي نيک (گوهرين، 1367، ج1: 126).
منظور از بزرگداشت ادب در مناظره اين است که فقط از آنچه مختص بحث باشد، سخن بگوييم، خود را به چيزي مشغول کنيم که نفعي در آن است، جايگاه فرد مقابل را حفظ کنيم و به خاطر اشتباه در شيوه يا دليل، تحقير نکنيم (جويني شافعي، 1420ق: 325- 324) به سخنان فرد مقابل به طور کامل گوش دهيم و سخن نگوييم، مگر زماني که سخنان وي تمام شده باشد، زيرا پيشي‌گرفتن بر طرف مقابل در سؤال و جواب قبل از اينکه سخنش تمام شده باشد، از يک طرف موجب خلط مباحث و از طرف ديگر موجب برانگيختن خشم وي مي‌شود.
ادب اقتضا مي‌کند فرد صدايش را بيش از حد متعارف بالا نبرد، زيرا اين عمل بيانگر ضعف و مغلوب شدن اوست. حالت پسنديده‌، اداي کلام به صورت قوي و خالي از هرگونه ترديد، آشفتگي و ضعف است. تأثير سخن با صداي آرام و با طمأنينه بسيار بيشتر از سخن گفتن با داد و فرياد است (حسن، 1415ق: 35-34؛ عصيري، 1389: 64).
همچنين از به کاربردن عبارت‌هاي ناشايست خودداري کند، زيرا سخن منطقي، نيازي به الفاظ ناشايست ندارد و بهتر است قبل، بعد و حين مناظره، روح محبت، مودت و برادري بر فضا حاکم باشد، زيرا طرفين در مسئله‌ي مورد بحث به عنوان مشاور و ناصح براي هم هستند و چه بسا در مسئله‌ي علمي يا عملي بين آنها اختلاف ايجاد شود، در حالي که برادري و دوستي، بين آنها همچنان حاکم است (صالح‌بن عبدالله‌بن حميد، بي‌تا، باب 3: 16).
برخورد غيرمحترمانه با ديگران باعث دريافت پاسخ غيرمؤدبانه مي‌شود و متقابلاً نوع برخورد محترمانه، موجب خواهد شد تا حتي اگر کسي بهره‌اي از ادب ندارد به خضوع آيد و برخوردي همراه با ادب از خود نشان دهد.
بارها در خلال مناظره‌هاي حضرت ديده مي‌شود که طرف‌هاي مناظره، پس از دريافت پاسخ سؤال، نسبت به حضرت از عبارت «جعلتُ فداک» (9) استفاده مي‌کنند، اين موضوع بيانگر نوع برخورد امام (عليه السلام) هنگام پاسخگويي است که موجب شده فرد مقابل اين‌گونه ايشان را مورد خطاب قرار دهند.
اين موضوع در مناظره با سليمان مروزي، متکلم خراسان، نيز ديده مي‌شود. اگرچه وي به خواست مأمون آمده بود تا حضرت را شکست دهد، امّا وقتي امام (عليه السلام) هنگام بحث او با عمران وارد مجلس مي‌شوند و مأمون نظر ايشان را در مورد بحث آنها جويا مي‌شود، با جمله‌ي «وَ مَا أنکَرتَ مِنَ البَداءِ يا سُلَيمانُ و ...؛ اي سليمان! چطور «بداء» را قبول نداري؟ و حال آنکه...» (همان، باب 13، ج1: 180). با او آغاز به صحبت مي‌کند.
امام رضا (عليه السلام) در اين جمله، با خطاب سليمان، با نام کوچک ايجاد صميميت مي‌کنند تا جلسه سنگين نشود. اگر به نوع جمله توجه شود، غالباً دو انساني که به مدت بسياري است همديگر را مي‌شناسند و بين آنها صميميتي برقرار است بدين‌گونه با هم سخن مي‌گويند و برخورد ما با افراد ناشناس خشک است، امّا امام (عليه السلام) در همان برخورد ابتدايي چنين رفتاري از خود نشان مي‌دهند و همين امر موجب مي‌شود سليمان در ادامه‌ي سخنانش هرگاه حضرت را مورد خطاب قرار مي‌دهد از عبارت «جعلتُ فداک» استفاده کند.
در مناظره‌ي امام (عليه السلام) با عمران مشاهده مي‌شود که در طول مناظره، ايشان عمران را با نام کوچک مورد خطاب قرار مي‌دهند (10) که اين خود موجب ايجاد صميميت و مانع از به وجود آمدن فضاي وحشت و ايجاد رعب در طرف مقابل مي‌شود يا مي‌بينيم که در پاسخ سؤال عمران صابي، با مهرباني مي‌پرسند: «أ فَهِمتَ يَا عِمرانُ؟» و او پاسخ مي‌دهد: «نَعَم وَاللهِ يَا سَيِّدِي» (همان، باب 12، ج1: 170) و جواب عمران که حضرت را با لفظ «سرورم، مي‌خواند، خود قرينه و عامل فهمِ دريافت احترام از سوي امام (عليه السلام) بوده که او را به چنين پاسخي واداشته است.

2. اصل پرهيز از نقد شخصيت افراد

پرهيز از نقد شخصيت طرف مقابل از جمله اصول مناظره‌ي سالم است، زيرا اگر هدف طرفين، کشف حقيقت باشد، همواره فقط گفته‌هاي افراد را مورد نقد قرار مي‌دهند و حرمت گوينده را نگه مي‌دارند. البته بايد توجه شود در صورتي که هدف فرد، رسوا کردن و تحقير طرف مقابل باشد، به جاي نقد گفته به نقد گوينده پرداخته مي‌شود و اين از مقوله‌ي جدل و منازعه است (شريعتي سبزواري، 1389: 76).
سخن زيباي «أنظُر إلي ما قالَ وَلا تَنظُر إِلي مَن قالَ؛ به محتوا و مطلب بنگريد نه به گوينده‌ي آن» (تميمي آمدي، 1410ق: 744؛ ملاصدرا، 1383، ج1: 174؛ عبدالوهاب، 1390ق: 12)، کلام گهرباري از حضرت امير (عليه السلام) است که ما را به خوبي به رعايت اين اصل هدايت مي‌کند.
امام رضا (عليه السلام) به واسطه‌ي آراستگي به اخلاقي عالي و ممتاز، زمينه‌ي جلب دوستي خاص و عام نسبت به خود را فراهم کردند. همچنين انسانيت حضرت، در حقيقت تجلي روح نبوت و مصداق رسالتي بود که ايشان يکي از نگهبانان، امانت‌داران و وارثان اسرار آن بودند و چنين خصوصيات و شخصيتي هيچگاه، در کنار اين عمل رذيله که به نقد شخصيت ديگري در ميان حاضران يا غير آن بپردازند، جمع نمي‌شود.
بررسي بي‌طرفانه‌ي اين اصل در مناظره‌هاي حضرت، ما را به اين نتيجه مي‌رساند که ايشان در هيچ جاي مناظره، مخاطبان خود را متهم به دروغ‌گويي و مغالطه‌گري نکردند و هيچگاه چيزي که موجب تمسخر و تحقير ديگري باشد بر زبان نياوردند، بکله در همه‌ي موارد، نقاط اشتباه و انحراف آنان را تذکر دادند. در حقيقت ايشان از نقد شخصيت افراد خودداري کرده و به نقد مطالب خود پرداختند.
توجه به اين نکته در مناظره‌هايي با ناظران متعدد، بسيار حائز اهميت است. خروج از راه اعتدال و توسل به سخنان دروغ، تحريف يا مغالطه، آن‌گونه که جاثليق- بزرگ نصرانيان- از تنها فرصتي که براي نقد شخصيت امام (عليه السلام) پيدا مي‌کند سريع استفاده کرده و حضرت را به داشتن ضعف متصف مي‌کند، مي‎تواند توجه مخاطبان را به سوي حق‌مداري مناظره کننده‌ي مقابل جلب کند و از خارج شدن شکل مناظره از يک مباحثه‌ي علمي به دعواي شخصي جلوگيري کند (صادقيان، 1388: 66-65).
اکنون به آن بخش از مناظره مي‌پردازيم:
امام (عليه السلام) براي رد خدايي حضرت عيسي (عليه السلام) از روشي هنرمندانه بهره مي‌گيرند و خطاب به جاثليق مي‌فرمايند: «يَا نَصرانيُّ وَاللهِ إِنَّا لَنُؤمِنُ بِعِيسيَ (عليه السلام) الَّذي آمَنَ بِمُحَمَّدٍ (صلي الله عليه و آله و سلم) و مَا نَنقِمُ عَلَي عِيساکُم شَيئاً إِلَّا ضَعفَهُ وَ قِلَّةَ صِيامِهِ وَ صَلَاتِهِ؛ اي مسيحي! به خدا سوگند ما به عيسايي (عليه السلام) که به محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) ايمان داشت، ايمان داريم و نسبت به عيساي شما ايرادي نداريم به جز ضعف و ناتواني و کمي نماز و روزه‌اش.» جاثليق که گمان مي‌کند همه چيز به نفع او شده است مي‌گويد: «أَفسَدتُ وَاللهِ عِلمَکَ وَ ضَعَّفتَ أمرَکَ وَ ما کُنتُ إِلَّا أنَّکَ أعلَمُ أَهلِ الإِسلامِ؛ به خدا قسم، علم خود را فاسد و خود را تضعيف کردي، گمان مي‌کردم تو عالم‌ترين فرد در بين مسلمانان هستي.» با اين سخن قصد دارد به حاضران بگويد آنچه از عالم بودن امام (عليه السلام) تا اينجاي بحث ارائه شده زير سؤال رفته و با بيان عبارت «ضَعَّفتَ أمرَک» به امام (عليه السلام) و حاضران مي‌گويد ايشان با اين سخن، خودشان نشان دادند ضعيف هستند تا بدين‌وسيله جو حاکم بر جلسه که حکم بر علم امام (عليه السلام) و به حق بودن ايشان داده است برگردد و اوضاع به نفع وي عوض شود. امام (عليه السلام) که خود چنين فضايي را ترتيب داده بودند تا وي را زير سؤال ببرند و رد خدايي حضرت عيسي (عليه السلام) را از زبان خود او اثبات کنند، مي‌پرسند: «وَکَيفَ ذَاکَ؛ مگر چطور شده است؟» و زماني که جاثليق در پاسخ مي‌گويد:
مِن قَولِکَ أنَّ عِيسَي کَانَ ضَعيفاً قَليلَ الصِّيامِ قَليلَ الصَّلاةِ وَ مَا أَفطَرَ عِيسَي يَوماً قَطُّ وَ لَا نَامَ بِلَيلٍ قَطُّ وَ ما زَالَ صَائِمَ الدَّهرِ وَ قَائِمَ الَّليلِ؛ مي‌گويي عيسي (عليه السلام) ضعيف بود، کم روزه مي‌گرفت و کم نماز مي‌خواند، حال آنکه عيسي(عليه السلام)، حتي يک روز را بدون روزه نگذراند و حتي يک شب نخوابيد، هميشه روزها، روزه بود و شب‌ها شب زنده‌دار!
از او مي‌پرسند: «فَلِمَن کانَ يَصُومُ وَ يُصَلِّي؛ براي تقرب به چه کسي روزه مي‌گرفت و نماز مي‌خواند؟! جاثليق که تازه متوجه مسئله شده بود، «فَخَرِسَ وَانقَطَعَ؛ از کلام افتاد و ساکت شد» (صدوق، 1378ق، باب 12، ج1: 159- 158؛ مجلسي، 1403ق، ج10: 303).
شايد علت اصلي حمل سخن جاثليق بر نقد شخصيت امام (عليه السلام) اين باشد که بيش از آنکه سخنش، علم امام (عليه السلام) را مورد خطاب قرار دهد، به ضعف ايشان اشاره دارد. چنانچه ما نيز ذهن خود را از اعتقاد به عصمت و علم لدني ائمه (عليهم السلام) خالي کنيم چه بسا اگر با اين کلام ظريف و هنرمندانه‌ي امام (عليه السلام) در مورد حضرت عيسي (عليه السلام) مواجه شويم ابتدا متوجه اين ظرافت نشويم، حکم به عدم علم امام (عليه السلام) دهيم در اين مورد به جاثليق حق دهيم، امّا ادعاي ما اين است که هدف جاثليق فقط اشاره به بي‌دانشي امام (عليه السلام) نبود، زيرا در اين صورت لزومي نداشت خطاب به ايشان بگويد: «ضَعَّفتَ أمرَکَ؛ خود را تضعيف کردي» (صدوق، 1378ق، باب 12، ج1: 159؛ طبرسي، 1403ق، ج2: 418) زيرا از اين جمله چنين برمي‌آيد که وي در پي متنبه کردن جمع براي دگرگون شدن فضا عليه امام (عليه السلام) بود.

3. اصل پرهيز از ستيزه‌جويي و تعصب

هدف و مقصود مناظره‌کننده بايد رسيدن به حق و پويا و پديدارشدن آن باشد ولو آنکه به هر کيفيتي اين حق ثابت شود. اين مهم زماني حاصل مي‌شود که مناظره، دور از تعصب و دشمني انجام شود (مکارم شيرازي، 1386: 430) زيرا تنها در چنين حالتي، طرفين سعي بر اجراي اصول مناظره داشته و خود را در مسئله‌ي مورد بحث مانند يک جاهل و فرد خالي‌الذهن از هر نظري که پيش از آن داشتند تصور مي‌کنند تا به حق برسند، چرا که وجود تعصب نسبت به نظري خاص، پيش از مناظره، موجب خواهد شد، اگرچه در خلال مناظره حق به صورت کاملاً واضح و آشکار روشن شود، امّا فرد قادر به فهم آن و در نتيجه تسليم در مقابل آن نشود (حنبکه‌الميداني، 1419ق: 362؛ عبدالباري، 2004م، 133).
علي (عليه السلام) مي‌فرمايند: «شيطان رهبر متعصب‎هاست» (نهج‌البلاغه، 1390، خ 192: 342).
در واقع، آفت مناظره‌اي که از اين مجرا پيش برود، چيزي جز عدم پذيرش حق نيست، زيرا آشکار شدن حق از زبان طرف مقابل، براي فرد متعصب سخت است و براي صحت رأي خويش به مبارزه با حق از طريق جدال و ستيزه مي‌پردازد و براي اظهار فضل و خرده‌گيري از خصم، نسبت به هر سخني، اعتراض مي‌کند، گرچه طرف مقابل برحق باشد (عصيري، 1389: 67).
اين در حالي است که مناظره‌کننده بايد در طلب حق مانند کسي باشد که طالب گمشده‌اش است، چنان‌که امام صادق (عليه السلام) مي‌فرمايند: «الحکمة ضالة المؤمن، فحيثما وجد أحدکم ضالته فليأخذها؛ حکمت، گمشده‌ي مؤمن است، پس هرجا آن را يافت، بگيرد» (کليني، 1363، ج8: 162)، پس هنگامي که آن را بيابد شکرگزار است.
راهکار پيشنهادي براي کنترل عصبيت و لجاجت در طرف مقابل، تأکيد بر اشتراک‌هاست که از نقش مهمي در فراهم کردن عوامل و مقتضيات رواني تقريب بين دو طرف بحث، برخوردار است زيرا احساس قرابت و صميميت زيادي ايجاد مي‌شود و عملاً باور مي‌کنند به سوي مقصد مشترکي روانند. متقابلاً سخن گفتن از اختلاف‌ها، به شعله‌ورشدن دايره‌ي حق و عصبيت مي‌انجامد (فخلعي، 1383: 29).
در نگاهي به مناظره‌هاي امام رضا (عليه السلام) وجود چنين مؤلّفه‌اي در رفتار ايشان، به خوبي مشاهده مي‌شود، امّا در گفتگويشان با سليمان، جاثليق و رأس‌الجالوت چند مورد لجاجت و تعصب از سوي طرف مقابل مشاهده مي‌شود. (11)

نتيجه‌گيري

در اين نوشتار سه اصل علمي- بهره‌گيري از شيوه‌ي برهان، استفاده از شيوه‌ي جدال احسن و پرهيز از مغالطه- و سه اصل اخلاقي- رعايت ادب، پرهيز از نقد شخصيت افراد و پرهيز از ستيزه‌جويي و تعصب- از مناظره‌هاي امام رضا (عليه السلام) استخراج شده و با تبيين اين اصول و تشريح نحوه‌ي بهره‌گيري حضرت از آنها، نمودي کاربردي براي طالبان اين راه ارائه شد:

اصول علمي مناظره‌هاي رضوي

1. اصل بهره‌گيري از شيوه‌ي برهان:

شيوه‌ي امام رضا (عليه السلام) در مناظره‌هايشان به اين صورت است که هيچگاه اعتقادهاي اسلام را براي طرف مقابل حق بالفعل فرض نکردند، در مناظره‌ها دنبال برتري‌جويي نبودند و با استفاده از شيوه‌هاي برهاني به اثبات حقانيت اعتقادهاي اسلامي پرداختند.

اصل استفاده از شيوه‌ي جدال احسن:

با نگاهي به مناظره‌هاي امام رضا (عليه السلام) روشن مي‌شود که ويژگي‌هاي مجادله‌اي احسن کاملاً رعايت شده است. به عنوان مثال، حضرت با افرادي که از اديان مختلف بودند به واسطه‌ي مستندهايي از کتاب‌هاي آنها، مناظره مي‌کردند و اين همان مناظره در حد فهم طرف مقابل بوده که يکي از ويژگي‌هاي جدال احسن است. همچنين با مروري بر مناظره‌هاي ايشان درمي‌يابيم که در هيچ يک از آنها حتي کمترين توهين يا درشت‌خويي و طعنه نسبت به طرف مقابل مشاهده نمي‌شود.

3. اصل پرهيز از مغالطه:

بررسي بي‌طرفانه مناظره‌هاي امام رضا (عليه السلام) با افراد مختلف، ما را به اين نتيجه سوق داد که ايشان در هيچ يک از گفتگوها و مناظره‌هايشان از مغالطه استفاده نکردند و اين اصل بر همه‌ي مناظره‌هاي ايشان حاکم بوده است، هرچند افراد مقابل در موارد متعددي دچار مغالطه شدند.

اصول اخلاقي مناظره‌هاي رضوي

1. اصل رعايت ادب:

رعايت اين اصل باعث شده که بارها در خلال مناظره‌هاي حضرت، طرف مناظره، پس از دريافت پاسخ، نسبت به ايشان از عبارت «جعلتُ فداک» استفاده کنند و اين خود بيانگر نوع برخورد امام (عليه السلام) هنگام پاسخگويي است که موجب شده طرق مقابل اين گونه ايشان را مورد خطاب قرار دهند.

2. اصل پرهيز از نقد شخصيت افراد:

بررسي بي‌طرفانه‌ي اين اصل در مناظره‌هاي حضرت، ما را به اين نتيجه رساند که امام (عليه السلام) در هيچ جاي مناظره، مخاطبان خود را متهم به دروغ گويي و مغلطه‌گري نکردند و هيچگاه چيزي که موجب تمسخر و تحقير ديگري باشد بر زبان نياوردند، بلکه در همه موارد، نقاط اشتباه و انحراف آنان را تذکر دادند. در حقيقت ايشان از نقد شخصيت افراد خودداري کرده و به نقد مطالب پرداختند.

3. اصل پرهيز از ستيزه‌جويي و تعصب:

در نگاهي به مناظره‌هاي امام رضا (عليه السلام) وجود چنين مؤلفه‌اي در رفتار ايشان به خوبي قابل مشاهده است، اما در گفتگويشان با سليمان، جاثليق و رأس‌الجالوت چند مورد لجاجت و تعصب از سوي مقابل مشاهده مي‌شود.
وجود اين اصول بيانگر همراهي مناظره‌هاي امام (عليه السلام) با يک الگوي قانونمند به عنوان نقشه‌ي راه براي ساير مناظره‌کنندگان و لزوم آشنايي با آداب و شرايط مناظره از جمله انواع استدلال و مغالطه است. همچنين حاکي از ضرورت حاکميت روح اخلاق در جريان مناظره و لزوم پايبندي طرفين به اين اصول به منظور دستيابي به نتيجه‌ي بهتر و مؤثّرتر است.

پي‌نوشت‌ها:

1. دانشجوي دکتري علوم قرآن و حديث دانشگاه مازندران 2. استاديار گروه فلسفه و کلام اسلامي دانشگاه شيراز 3. منظور از اصل در اينجا، مواردي بوده که در تمام مناظره‌ها رعايت شده است و تنها مربوط به شرايط خاص و برخي مناظره‌ها نيست.
4. مراد از علم در اينجا معناي عام آن است که شامل فلسفه نيز مي‌شود، نه معناي خاص آن (ساينس) که مقابل فلسفه است.
5. امام صادق (عليه السلام) در روايتي، بهره‌گيري خداي متعال از جدال احسن در آيات 81-78 سوره‌ي يس را يادآور مي‌شوند و سپس مي‌فرمايند: «اين است معناي مجادله‌ي احسن که به شبهه‌ي مخالف و اعتراض طرف، طوري که مطابق فهم اوست پاسخ داده شده و بطلان حرف او از راه حق آشکار شود» (مجلسي، 1403ق، ج2: 126).
6. وهميات، قضاياي کاذبي هستند که قوه‌ي خيال انسان، شديداً آنها را تصديق مي‌کند و انسان، ضد يا مقابل آنها سؤال نمي‌کند مگر پس از اقامه‌ي برهان، مثل ترس از مرده (ابن‌سينا، 1353: 117؛ مظفر، 1373: 348).
7. مشبهات، قضايايي هستند که کذب محض‌اند، امّا در اثر مشابهت آنها با يقينيات يا مشهورات، مورد اعتماد تصديق واقع مي‌شوند و گمان مي‌شود حق يا مشهور يا مسلم هستند (ابن سينا، 1353: 125) و اين مشابهت بيشتر به دليل استفاده از اشتراک‌هاي لفظي است (همان: 353).
8. براي مشاهده‌ي نمونه‌اي از مغالطه‌هاي طرف مقابل نک: صدوق، 1378ق، باب 12، ج1: 167 و باب 56، ج2: 230؛ مجلسي، 1403ق، ج10: 309.
9. «قالَ سُلَيمانُ زِدنِي جُعِلتُ فِدَاک» (صدوق، 1378ق، ج1: 181). «قَالَ سُلَيمانُ ألآنَ قَد فَهِمتُ جُعلتُ فِدَاکَ فِزِدنِي» (همان: 181). «قَالَ الرِّضَا (عليه السلام) يا سُلَيمان أسألُکَ عَن مسألَةِ قالَ سَل جُعِلتُ فِداکَ» (همان: 184). «قالَ جُعِلتُ فِداکَ» (همان). «قالَ الرِّضا (عليه السلام) فَالَّذِي يَعلَمُ النَّاسُ أنَّ المُريدُ غَيرُ الإرادَةِ وَ أنَّ الفَاعِلُ قَبلَ المَفعُوِلِ وَ هذَا يُبطِلُ قَولَکُم إِنَّ الإِرادَةَ وَ المُريدَ شَيءٌ وَاحدٌ جُعِلتُ فِداکَ لَيسَ ذلِکَ مِنهُ عَلَي مَا يَعرِفُ النَّاسُ وَ لَا عَلَي مَا يَفقَهُونَ» (همان: 189).
10. «تَعقِلُ هَذَا يَا عِمران» (همان، باب 12: 161) «اعلَم يَا عِمرانَ» (همان: 169).
11. براي مشاهده‌ي نمونه‌هايي از لجاجت و ستيزه‌جويي طرف مقابل نک؛ صدوق، 1378ق، باب 12، ج1: 163 و باب 13، ج1: 179؛ طبرسي، 1403ق، ج2: 167-166 و 421؛ مجلسي، 1403ق، ج10: 309.
منابع و مأخذ
قرآن، (1415ق)، مترجم محمدمهدي فولادوند، تهران: دارالقرآن الکريم (دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي).
نهج‌البلاغه، (1390)، مترجم علي شيرواني، ششم، قم: نسيم حيات.
ابن سينا، ابوعلي، حسين‌بن عبدالله، (1353)، رساله‌ي منطق، مصحح محمد معين و محمد مشکوه، چاپ دوم، تهران: دهخدا.
ابن‌منظور، محمدبن مکرم، (1414ق)، لسان‌العرب، چاپ سوم، بيروت: دار صادر.
اندلسي ابوحيان، محمدبن يوسف، (1420ق)، البحرالمحيط في التفسير، محقق محمد جميل صدقي، بيروت: دارالفکر.
پژوهشکده‌ي تحقيقات اسلامي، (1386)، فرهنگ شيعه، چاپ دوم، قم: زمزم هدايت.
تميمي آمدي، عبدالواحدبن محمد، (1410ق)، غررالحکم و دررالکلم، محقق و مصحح سيدمهدي رجايي، چاپ دوم، قم: دارالکتاب الإسلامي.
جرجاني، ابوالحسن علي‌بن محمد، (1413ق)، التعريفات. بي‌جا: دارالشؤون الثقافيه العامه.
جوادي آملي، عبدالله، (1378). تسنيم. چاپ اول، قم: اسراء.
جويني شافعي، عبدالملک‌بن عبدالله‌بن يوسف، (1420ق)، الکافيه في الجدل، چاپ اول، بيروت: دارالکتب العلميه.
حبنکه الميداني، عبدالرحمن حسن، (1419ق)، ضوابط المعرفه و اصول الاستدلال و المناظره. چاپ پنجم، دمشق: دارالقلم.
حسن، عبدالله، (1415ق)، المناظرات في الإمامة، چاپ اول، بي‌جا: أنوار الهدي.
حسن، عبدالله، (1421ق)، مناظرات في العقائد و الأحکام، چاپ دوم، بي‌جا: دليل.
حسيني همداني، محمدحسين، (1404ق)، انوار درخشان، محقق محمدباقر بهبودي، چاپ اول، تهران: لطفي.
حلي، حسن‌بن يوسف، (1371)، الجوهر النضيد، مصحح محسن بيدارفر، چاپ پنجم، قم: بيدار.
خزائلي، محمدعلي، (1382)، جدل و استدلال در قرآن کريم، چاپ اول، قم: گنج عرفان.
خندان، علي‌اصغر، (1391)، مغالطات، چاپ هشتم، قم: بوستان کتاب.
خوانساري، محمد، (1386)، منطق صوري، چاپ 33، تهران: آگاه.
راغب اصفهاني، حسين‌بن محمد، (1412ق)، المفردات في غريب القرآن، محقق صفوان عدنان داودي، چاپ اول، دمشق و بيروت: دارالعلم الدر الشامية.
زمخشري، محمود، (1407ق)، الکشاف عن حقايق غوامض التنزيل، چاپ سوم، بيروت: دارالکتاب العربي.
سبحاني، جعفر، (1409ق/ 1989م). الهيات، چاپ اول، بيروت: الدار الإسلامية للطباعة والنشر و التوزيع.
شريعتي سبزواري، محمدباقر، (1389)، مناظره و تبليغ (فن مناظره، مجادله، مغالطه و خطابه). چاپ اول، قم: بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عج).
شهرزوري، شمس‌الدين محمد، (1372)، شرح حکمةالاشراق، مصحح حسين ضيايي تربتي، چاپ اول، بي‌جا: مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
صادقيان، محمد، (بهار 1388). «نگاهي بر شيوه‌ي مناظره امام رضا (عليه السلام) با بزرگان اديان» مشکوة، شماره‌ي 102: 76-60.
صالح‌بن عبدالله‌بن حميد، (بي‌تا)، المناظرات و آداب الحوار. (نرم‌افزار مکتبة الشاملة)، بي‌جا: بي‌نا.
صدوق، محمدبن علي‌بن حسين، (1378ق)، عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، چاپ اول، تهران: جهان.
طباطبايي، محمدحسين، (1417ق). الميزان في تفسيرالقرآن، چاپ پنجم، قم: اسلامي جامعه‌ي مدرسين حوزه‌ي علميه.
طباطبايي، محمدحسين، (1418ق). بداية الحکمه. محقق عباسعلي زارعي سبزواري، قم: الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين.
طبرسي، احمدبن علي، (1403ق). الاحتجاج علي أهل اللجاج. چاپ اول، مشهد: مرتضي.
طبرسي، فضل‌بن حسن، (1372)، مجمع البيان في تفسيرالقرآن، چاپ سوم، تهران: ناصرخسرو.
طبري، ابوجعفر محمدبن جرير، (1412ق)، جامع‌البيان في تفسيرالقرآن، چاپ اول، بيروت: دارالمعرفه. طريحي، فخرالدين، (1375)، مجمع‌البحرين، محقق سيداحمد حسيني، چاپ سوم، تهران: مرتضوي.
طوسي، نصيرالدين، (1408ق)، تجريدالمنطق، چاپ اول، بيروت: الاعلمي للمطبوعات.
طوسي، نصيرالدين، (2535شاهنشاهي)، اساس الاقتباس. مصحح مدرس رضوي، چاپ دوم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
عبدالباري، فرج‌الله، (2004م). مناهج‌البحث و آداب‌الحوار و المناظره. چاپ اول: قاهره: دارالافاق العربيه.
عبدالوهاب، (1390ق)، شرح کلمات أميرالمؤمنين علي‌بن أبي‌طالب (عليه السلام)، مصحح و تعليق ميرجلال‌الدين حسيني ارموي، قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلميه.
عجم، رفيق، (2004م)، موسوعه مصطلحات ابن خلدون و الشريف علي محمد الجرجاني، چاپ اول، بيروت: مکتبة لبنان ناشرون.
عصيري، سيدمجتبي، (1389)، آداب مناظره با وهابيت، چاپ اول، قم: رشيد.
غروي، حميده و محسن غروي، (1387)، فن مناظره. چاپ اول، قم: دارالعلم.
غزالي، ابوحامد، (بي‌تا)، احياء علوم‌الدين، بي‌جا: دارالکتاب العربي.
فارابي، ابونصر، (1408ق)، المنطقيات، محقق محمدتقي دانش‌پژوه، چاپ اول، قم: مکتبة آيةالله المرعشي، فخلعي، محمدتقي، (1383). مجموعه گفتمان‌هاي مذاهب اسلامي. چاپ اول، تهران: مشعر.
فراهيدي، خليل، (1409ق). کتاب‌العين. محقق مهدي المخزومي، چاپ دوم، بي‌جا، دارالهجرة.
فضل‌الله، محمدحسين، (1399ق). الحوار في القرآن قواعده، اساليبه، معطياته. چاپ اول، بي‌جا: الدارالاسلاميه.
قبادياني، ناصرخسرو، (1384). زادالمسافر. محقق سيداسماعيل عمادي حائري، چاپ اول، تهران: ميراث مکتوب.
کامل، عمربن عبدالله، (بي‌تا)، آداب الحوار و قواعد الاختلاف، بي‌جا: وزارة الأوقاف السعودية.
کليني، محمدبن يعقوب، (1363). الکافي، تعليق و مصحح علي‌اکبر غفاري، چاپ پنجم، تهران: دارالکتب الاسلامية.
گوهرين، صادق، (1367). شرح اصطلاحات تصوف، چاپ اول، بي‌جا: زوار.
مجلسي، محمدباقر، (1403ق)، بحارالانوار، چاپ دوم، بيروت: داراحياءالتراث العربي.
مظفر، محمدرضا، (1373). المنطق، چاپ ششم، قم: اسماعيليان.
مکارم شيرازي، ناصر، (1386)، آيات ولايت در قرآن، چاپ سوم، قم: نسل جوان.
ملاصدرا، محمدبن ابراهيم، (1362)، اللمعات المشرقية. مترجم عبدالمحسن مشکوةالديني، با عنوان منطق نوين، تهران: نصر.
ملاصدرا، محمدبن ابراهيم، (1383). شرح اصول الکافي، چاپ اول، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
منبع مقاله :
فصلنامه علمي- پژوهشي فرهنگ رضوي، سال سوم، شماره‌ي نهم، بهار 1394